تبارک الله احسن الخالقین (آفرین بر خودم بهترین آفرینندگان!).
یعنی: به! ببین چه ساختهام! از آب و گل! روح خودم را در او دمیدم و این چنین شد! و این است که مرا این چنین میشناسد! که خود را میشناسد که گفتهاند: خود را بشناس تا خدا را بشناسی، چه «خود» روح خدا است در اندام تو ای مانی من! ای مبعوث هنرمند بسیار دان من، ای آشنای نازنین گرانبهای نفیس من، ای روخ من، خود من، و من نخستین بار که در رسیدم آن من پولادین خویش را که غروری رویین بر تن داشت، غروری که با هر ضربهای که روزگار بر آن فرود آورده بود و هر گرزی که حوادث بر سرش کوفته بود سختتر گشته بود، بر قامتش فرو شکستم که در راه طلب این اول قدم است، چه غرور حجاب راه است که گفتهاند: «نامرد غرورش را میفروشد و جوانمرد آن را میشکند، نه به زر و زور، بل بر سر دوست که غرورهای بزرگ همواره بر عصیان و صلابت سیراب میشوند و یکبار از تسلیم و شکست سیراب میشوند و سیرابتر و آن بار آن هنگام است که این معامله نه در کار دنیا است که در کار آخرت است و آدمیان بر دوگونهاند: خلق کوچه و باازر که سر به بند کرنش زور میآورند و گزیدگان که سر به لبه تیغ میسپارند و به ربقه تسلیم نمیآورند، دل به کمند نیایش دوست میدهند و بسیار اندکاند آنها که در ظلمت شبهای هولناک شکنجه گاهها و در آغوش مرگی خونین یک «لفظِ» آلوده به ستایشی نگفتهاند و یک «سطر» آغشته به خواهشی ننوشتهاند و آنگاه در غوغای پرهراس کفر و زور و خدعه و کینه قیصر سر بر دیوار مهراوه ممنوع نهادهاند و در برابر «تصویر» مریم- زیباترین دختران اورشلیم، مادر عیسی روح الله، مسیح کلمة الله، مریم همسر محبوب تئوس که اشباه الرجال قرون وسطی همسر یوسف نجارش میخواندند- غریبانه اشک ریختهاند، دردمندانه گریستهاند و سرودها و دعاهای گداازن از آتش نیاز و از بیتابیطلب را از عمق نهادشان به سختی بر کشیدهاند و سرشار از شوق و سرمست از لذت بر سر و روی تصویر «او» ریختهاند».